معنی خط استوا

فارسی به ترکی

فرهنگ فارسی هوشیار

خط استوا

خطی است فرضی که یک سر آن به مشرق و سر دیگر به مغرب که حکماء در زمین بمقابله و محاذات دائر معدل النهار بر وسط زمین فرض کنند (خطی که کره زمین را بدو قسمت مساوی تقسیم می کند خط استوا گویند)


استوا

‎ برابری یکسانی، راست و یکسان شدن ‎ (مصدر) برابر شدن راست شدن، (اسم) برابری یکسانی، (مصدر) معتدل گردیدن، (اسم) اعتدال: استوا ء قامت، (مصدر) قرار گرفتن استقرار. یا خط استوا ء. دایره ای شرقی غربی که کره زمین را بدو قسمت متساوی (شمالی جنوبی) تقسیم کند.


استوا ء

‎ برابری یکسانی، راست و یکسان شدن ‎ (مصدر) برابر شدن راست شدن، (اسم) برابری یکسانی، (مصدر) معتدل گردیدن، (اسم) اعتدال: استوا ء قامت، (مصدر) قرار گرفتن استقرار. یا خط استوا ء. دایره ای شرقی غربی که کره زمین را بدو قسمت متساوی (شمالی جنوبی) تقسیم کند.

فارسی به عربی

خط استوا

خط الاستواء


دایره استوا

خط الاستواء


خط

اخدود، خط، خط الید، ید

حل جدول

خط استوا

نیمگان

فارسی به ایتالیایی

لغت نامه دهخدا

استوا

استوا. [اُ ت ُ] (اِخ) کوره ای از نواحی نیشابور. و یاقوت گوید: معناه بلسانهم المضحاه و المشرقه، و آن مشتمل بر 93 قریه است و قصبه ٔ آن خبوشان است. (بقول ابوالقاسم بیهقی). و ابوسعد گوید استوا ناحیه ایست از نواحی نیشابور مشتمل بر نواحی و قرای بسیار و نزدیک خوجان است لذا استواو خوجان گویند و آن از مهمترین نواحی نیشابور است وحدود آن متصل بحدود نساست و از آن گروهی از علماء برخاسته اند. (معجم البلدان). ناحیتی مجاور نیشابور. (نخبه الدهر دمشقی). و نسبت بدان استوائی است: تا وی از راه نوق تاختنی کند سوی استوا و راه فروگیرد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 616). از آنجا روان شدو به خبوشان استوا آمد. (جهانگشای جوینی). و قشتمور[ظ: تشتمور] از استوا بطوس آمد. (جهانگشای جوینی چ لیدن ج 1 ص 137). رجوع به مرآت البلدان ج 1 ص 36 وتاریخ بیهقی چ ادیب ص 625 و قاموس الاعلام ترکی شود.


الف استوا

الف استوا. [اَ ل ِ ف ِ اِ ت ِ] (ترکیب اضافی) یعنی خط استوا، و آن نزد حکماء رصد خطی است موهوم در وسط السماء که یک سر او به قطب شمالی و سردوم به قطب جنوبی پیوسته، و در هر اقلیمی خط استواءدیگر است و ارتفاع آفتاب و استواء روز آن کشور تا آن خط استواست، چون آفتاب بر آن خط رسد روز برابر گردد، و از پس آن سیر آفتاب را ارتفاع نگویند، بلکه زوال خوانند، اگرچه حرارت آفتاب و روشنی آن زمان زیادت گردد، و قوای بشری نیز بتدریج در مکاسب دنیاوی نقصان پذیرد. کذا فی المؤید. (شرفنامه ٔ منیری) (از مؤید الفضلاء). کنایه از خط استوا است و آن خطی باشد از منطقه ٔ معدل النهار که بر سطح کره ٔ زمین دائره ٔ عظیمه احداث کند. (هفت قلزم) (از آنندراج) (از برهان قاطع).محور دایره ٔ نصف النهار را گویند. از التفهیم بیرونی (ص 65) چنین برمی آید که الف استواء همان خط نیم روزان (نصف النهار) است و آنرا خط زوال نیز مینامند و آن خطی است که از وسط خط اعتدال (یا خط مشرق و مغرب) بگذرد و یک سر آن در جنوب و سر دیگر آن در شمال باشد. || هرچیز راست مانند قامت. (انجمن آرا).


خط

خط. [خ ُطط] (اِخ) نام جای پرنخلستان است در بحرین و آنرا خط عبدالقیس نیز می گویند. (معجم البلدان).

فرهنگ عمید

استوا

(جغرافیا) دایرۀ فرضی که مانند کمربند کرۀ زمین را احاطه کرده و زمین را به دو نیمکرۀ شمالی و جنوبی تقسیم می‌کند،
(اسم مصدر) [قدیمی] راست بودن، بدون خمیدگی بودن،
(اسم مصدر) [قدیمی] مستقر شدن، قرار گرفتن، استقرار،

فارسی به انگلیسی

عربی به فارسی

خط الاستواء

خط استوا , دایره استوا , ناحیه استوایی

معادل ابجد

خط استوا

1077

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری